چه مبارک سفری بود،چه مبارک شبی ، خنده ها برلب ، اشک ها درچشم ، بعض ها در گلوحبس ، صدای تیک تیک قلب هاسکوت شب را پاره میکرد، چشم ها منتظر، قاصدک درراه منتطر، نفس ها در سینه حبس ،چهره های گلگون خنده وغم با هم در آمیخته بود،عجب شبی بود آن شب ،عجب پروازی.... !
هفتم مرداد 1360 روز تاریخ برای ملت ایران و یک عملیات بزرگ و قهرمانانه ،یک ریسک بزرگ وخطرناک ازپایگاه شکاری تهران به سوی پاریس راستی اگر نبود این هوشیاری واین تصمیم درست تا الان این اخوند های ضد بشربرسرمقاومت ایران و مردم تحت ستم ایران چه ها که نمی کردند نه فریادی بود ونه فریادرسی، نه اعتراضی بود ونه داد رسی، خمینی وال خمینی برتخت شاهنشاهی مذهبی می نشستند و به اسم اسلام ودین وخدا وقرآن هر کاری میخواستند می کردند واقعا درود براین رهبری هوشیارو شیرهمیشه بیدارخلق قهرمان ایران! که با پروازخود فریاد یک خلق تحت ستم فاشیسم مذهبی شد و50سال ایستاده گی وپایداری درمقابل دودیکتاتوری شاه وشیخ راتا به امروزبا رنج و خون ایران را سربلند کرد.درود بر خلبان قهرمان وعقاب تیزپروازبهزاد معزی که خلق ایران شادکرد به امید اینکه این امانت را به قلب تهران برگرداند.
راستی اگر نبود مسعود رجوی ،خمینی وآل خمینی براین خون های نا بحق ریخته مردم ایران چه می کردند، واگر نبود این مقاومت ستروگ واین ارتش آزادیبخش ملی ایران هرگزمقاومت دراین نقطه ای که هست نبودوخمینی جام زهر نمی خورد و دق مرگ نمی شد، وال خمینی واین آخوند های کثیف دربحران وزهرآری از57 که خمینی جلاد انقلاب مردم ایران را ربود، اما اززندانها کسی می امد ازهوای نفسش فریاد رسی می آمد.آهسته اما شتبان گام هایش را برداشت ، رفت ورفت تا رسید به قله دماند، رفت ورفت تا رسید به 19بهمن عاشورای مجاهدین ، رفت و رفت تارسید به عقابی در پروازدرآسمان آبی ایران ، رفت ورفت تا رسید به تاسیس ارتش آزادیبخش ، زرهی شد ، رسید به زنان و مردان مجاهد ، رسید به اشرف پایدار و دژمقاومت در مقابل خمینی وآل خمینی ، رسید به مدینه فاضله ای در صحرای خشک و بی اب وعلف عراق بنام اشرف ، در میان زمین های سنگلاخ وگردنهای سخت وطاق فرسا، خنجر ها درپشت ، لیست ،3ژوئن ، رفت ورفت رسید به تیروتبر ودشنه و دشمن ، رسید به حماسه های 5 و6 مرداد، 19 فروردین ، حماسه اشرف، بمباران ومحاصره درلیبرتی ،وبال وپرگرفت این عقاب تیزپروازما وشکافت دل ابرهای سیاه در آسمان را ...عجب شبی بود ! برافروخت درکوهستانها اتش ها دستنانش پرازستاره ، پاشید درآسمان آبی جهان ...واشرف نشانها برامد، اما این عقاب تیزبازهم رفت رفت تا خرمنی ازهیمه ها انباشته کرد، ...صدای خلق شد، وارث خونها شد، صاحب کهکشان کوچ کبوتران شد، ایران را به قله دماند نشاند. بازهم رفت ورفت درجهان ...طبل ها را به صدا درآورد، کهکشان مریم به پاکرد ، فریاد ایران شد،هرجا که قدم می گذاشت جهان را طنین انداز میکرد، یادم امد روزپرواز، می دویدم همچو آهو..کوچه به کوچه خبرمیدادم که رسید ،رسید... و ...رسید، با دوپای کودکانه میدویدم ازسرجوب ...می گفتم به همسایه ها پرنده ماکه ازمیان دستان خمینی به اوج اسمان رفت اینک به مقصد رسید،آری ، آری یادم آمد روزباران می دویدم از لب جوب،بال گشودم ،کوچ کردم ، وخود را به کوچ پرسیتو ها رساندم اما،کار تمام نشده است ،این قاب تیز پروازباید برسد به قلب تهران ..بدون شک سرنگون خواهد شد این کاخ دین فروشان درتهران وپرستوها به آشیانه هایشان برمیگردند، این آخوندها سرنگون خواهند شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر