راستی که مجاهدین مرگررا برسخره گرفتند
از خمینی پرسیدند که بعد ازاینکه ازایران دوربودی الان که وارد ایران می شوی چه احساسی داری جواب داد هیج احساسی ندارم ...همه تعجب کردند بعد دیدیم که اصلا جای تعجب ندارد کسی برای ایران وایرانی احساس دلتنگی دارد که همخون وهم نفس با ایران که معد دلیران وآرش ها بوده است ...آدم بدون احساس یعنی از همان اول هم مشخص بود بدون انسانیت ، بدون حق حاکم برای مردم ، بدون دمکراسی ، بدون عواطف انسانی ، و آنچه براو قوی حکم میکند همین قتل عام هاست وبه چشم دیدیم که وقتی کسی به ایران احساس و عواطف ندارد ، مشخص است .
راستی که خمینی وال خمینی برمردم ایران وجوانان این وطن چه هاکردند . پاسداران شب کوب مثل گرگ های وحشی به جوانان این مرز بوم حمله ورشدند ودسته دسته از سال 60 تا قتل عام و 94 قتل عام کردند وکشتند وزندانی کردند، به خانه هاه شبانه حمله ورشدند، هیچ کس نمی داند درسیاه چال های خمینی برسراین زنان و مردان پرپر شده ایران چه رنج و شکنجی روانه شد، هیچ کس نمی داند که چه توهین ها ، چه شقاوت ها وجنایت ها درحق مادران پدران ما روانه شد، و هچ کس نمی داند که خانواده های مجاهدین چگونه به جوخه های اعدام رفتند ...گاها می بینیم که یک خانواده با مادرو پدروفرزندنش، کامل قتل عام شدند وخانه خالی ماند و محل پاسدران شرارت پیشه شد. راستی چه کسی می تواند این چنین سنگ دل وبی رحم به این صحنه ها نگاه کند و خود را انسان بنامد.خانواده شهید رضایی جهرمی (مادرطلعت) با چهارفرزندش که درسال های 61تا 67 توسط رژیم ضد بشری خمینی درتهران - کرج اعدام شدند
ونگاهی کنیم به قصه های دیگر دریکی ازشب های مرداد .. به لینک های ضمیمه توجه کیند. قتل عام 67خانواده مشهدی ابراهیم
غلام حسین تنها فرزند خانواده |
وبچه ها خواندند آخرین سرود ، وآخرین وداع خود را با زندان اوین و مرگ را برسخره گرفتند ......خروشی بهپا شد، که دست خدا شد، برون زآستین مجاهدان
قتل عام 67 - زندان اوین |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر