۱۳۹۴ مرداد ۲۲, پنجشنبه

ایران - ازخون جوانان وطن لاله دمیده

رژیم ضد بشری خمینی وآل خمینی وخامنه ای با همه سرکوب ها و اعدام ها وقتل عام ها اما با  سلاله خورشید چه خواهند کرد، این قابیلیان زمان که دستشان آغشته به خون کبوتران آزادی ایران رنگین است ، بدون شک نخواهند توانست فریاد آزادی یک خلق را خاموش کنند، نمیتوانندآسمان را بدون ستاره کنند، نمیتوانند  50 سال مقاومت ، پایداری، ایستادگی ، رنج وخون یک ملت را با کشتن و اسیر وزندان ازتاریخ حماسه پاک کنند، همانطورکه تاریخ خون سرخ  فام اما حسین  را هنوز برصلیب خود بردوش میکشد، پس اخوند های بیچاره شاید هرکاری بکنند، اما نمی توانند قلب ها را خاموش کنند. نبعض ها و ضربان قلب طبیعت را گردن بزنند.

   اینک ما شاهد صحنه هایی هستیم که شاید در لحظه قلبهایمان گریه کنند ، اما شرف و تسلیم ناپذیری یک خلق درمقابل دیکتاتور ها همیشه چون صخره محکم است ، امواج طوفانها سهمگین هست اما نمی تواند با موج های خود صخره را ازقعردریا بکندو ببرد، همانطورکه آرش درقله البزکوه تیرازکمانش رها کرد و خود فدای نام ومرز ایران شد .

 

  اینک جوانان ایران زن ومرد که بر دارها بوسه زدند، و مرگ رابا آغوش باز پذیرفتند خود همان آرش قهرمان وکمان بردوش هستند که برای نام ایران و برای تسلیم نشدن درمقابل شاه توران آنچنان تیررا ازکمانش رها کرد که خود را فدای یک مرز و نام ایران کرد. آری جوانان ایران زمین  نسل همان آرش فداکاری هستند خونش در رگانمان و طنین صدایش درگوشمان هست ، آری ما نسل دلیرانی هستیم که می میریم اما تسلیم نخواهیم شد ،مماشات نخواهیم کرد، ما فرزندان آب وخاک ایرانی هستیم که  زمینش آبستن چشمه های خون است که در بهاران ازآن  لاله ها برمی دمدو اینک رقص بر دار برادرانم و خواهرانم برایم همان رها کردن تیراز کمان آرش است برای مرز پر گهر ایران ، برای شرف ایران ، زیرا نام ایران برای هر ایرانی شرف او ست و رقص برداربرادرانم، حلقه طناب دار بر گردن خواهرانم گویی گردنبندی از لاله های دشت ایران زمین است ، پس من نمی گویم که آنها مرده اند ، نمیگویم نیستند ، نمی گویم رفتند ، می گویم مقاومت می کنند، تسلیم نشدند ، و من هم مقاومت می کنم و تسلیم نخواهم شد، این است رسم ایرانی تبار آرش کمانگیر که فدای خاک ایران شد .

به کدامین گناه کشته شدید

      گناه ریحانه - دفاع ازشرف خود بود ....!

آری  ای دژخیمان تا دندان مسلح ، ای شقاوت پیشه گان اینک من سخن می گویم چشمانم را برکهکشان کلمات میکشم ،تا ازستارگان دنباله دارعرق ریزد، سنگ های حروف برشانه هایم و شکنجه ها برشقیقه ام ، اما نگاهم برارابه های معبرهای خطوط قرمزایران  شتبان می گذرد ، تسلیم نشدن ، مقاومت کردن، و فریاد آزادی من و ما ... اینک الفبای طنین قلبم چون قلم رستاخیزبرای فردای ایران می نویسم: ایران ،آزادی، فریاد هر ایرانی خطوط قرمزاست.


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر