۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

ایران - مقاومت-یادی ازهنرمندان ادبیات فارسی

رژیم ضد بشری آخوندی دشمن هنرو هنرمندان ایران که با سرکوب و اختناق هنر ایران را به خاموش سپرده است ، اینک یادی کنیم از شاعر نامدار شعر ایران نیما یوشیج که در سال سال 1338 آغاز به شعر کرد، وشعرهایش در محتوا خود سخن دردها ، عشق ها، را بیان میکند ، نیما طوری از شعر و ظرافت آن سخن می گوید که برای خواننده جای تفکر دارد و گویی افسانه می گوید درصورتی که همه شعر های نیما واقعی ودر دل درد ها و قصه ها ست ، در مثنوی طوری آن را بیان میکند که گویی هر بیت غزل را با در میان انگشتانش حس و لمس میکند بعد از آن سخن میگوید . به لینک ضمیمه - توصیف نیما درباب شعر ومثنوی و افسانه سخن میگوید.
نیما یوشیج
شکوه ها را بنه، خیز و بنگر/ که چگونه زمستان سر آمد
جنگل و کوه در رستخیز است/عالم از تیره رویی درآمد/
چهره بگشاد و چون برق خندید...

عاشقا! خیز کآمد بهاران/ چشمۀ کوچک از کوه جوشید/
گل به صحرا درآمد چو آتش/رود تیره چو توفان خروشید/

دشت از گل شده هفت رنگه..."




   

همچنین یادی کنیم ازیوسف اعتصام الملک پدرپروین اعتصامی که از نویسندگان واولین مترجمان زبان آثار اروپایی به زبان فارسی بود وی در سال 1253 در تبریز بدنیا آمد و در همان شهر توسط پدرش به زبان ادبیات فارسی و زبانهای عربی ، فرانسه مسلط شد آنقدر در کارش با محتوا بدو که دهخدا او را بعنوان نویسنده شیرین سخن و مترجمی توانمند یاد نمود یادش درهنر ادبیات ایران گرامی باد 
«آن که در زیر زمین داد سر و سامانت/

یوسف اعتصام الملک
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من

رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی/

بی تو در ظلمتم ای دیدۀ نورانی من

من که قدرِ گهَر پاک تو می دانستم/

ز چه مفقود شدی, ای گهرِ کانی من؟

من یکی مرغ غزلخوان تو بودم, چه فتاد/

که دگر گوش ندادی به نواخوانی من؟»
 





                                               

۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

ایران-رژیم ولایت فقیه - سرکوب هنروهنرمندان

رژیم ضدبشری خمینی با روی کارآمدن خود یاد وخاطره وصدای هنرمندان و آواز ایران را درگلو خفه کرد، این رژیم ضد هنرچون ویروسی شد که آثار وخاطره ها را درقلب مردم به فراموشی بسپارد اما مردم ایران که هنروهنرمندان را میراث و سرمایه وطن خود می دانستند هر کجا که رفتند وهرکجا که بودند درمقابل سرمایه ایران باستان مقاومت وایستادگی کردند وهنرایران را حفظ کردند. یادی کنیم از هنرمندان ارزشمند وطنمان ایران همچون بیژن مفید، نمایشنامه نویس وکارگردان برجسته تئآتر ایران که در سن 49 سالگی براثر ناراحتی قلبی به ناچارترک وطن کرد و در( آمریکا) در گذشت اما علیرغم اینکه در غربت و غریبی بسر می برد هیچگاه ازهنرخود دریغ نکرد،بیژن مفید خالق شهرقصه بود درسال 1346 به روی صحنه آمد  و مورد استقابال زیاد مردم قرار گرفت ، یادش گرامی و روح او در همه هنرایران شادوگرامی باد.
شادروان بیژن مفید - هنرمندشهر قصه 

 










همچنین یادی کنیم از استاد هنر وموسیقی ایران درویش خان -غلامحسین درویش در اواخر دوران قاجاردر سال 1251 بدنیا آمد ودرسال 1305 درتهران درگذشت.برای شناخت بیشترازاین استاد بزرگ موسیقی ایران  لینک را فشاربدهید .
همچنین توجه شمارا به لینک ضمیمه مقاله حسن نایت آقا-بزگترین داستان عالم حلب میکنم حتما بخوانید .
استادموسیقی ایران - درویش خان




ایران- رژیم اخوندی-زندان سیصد گل سرخ نصرانی

ایران ما میدان رزم وپیکاراست، زندان های نمور، زندانیان سرو دست شکسته و صورت ها و بدن های کبود ، ایران ما دشتی ازقبرستانها، اما روی هر قبر لاله ای سرخ سر بیرون آورده و ما را تماشا میکند ، او چه می گوید با ما حرف می زند که درست است من سر بریده شدم اما ریشه و ساقه ام هنوز در خاک است و می توانم دوباره سربیرون آورم و چهره ام را بر ایران تب دارم نمایان کمنم . راستی این چه رمزو رازی یست که انسان ها این همه شکنجه می شوند ولی باز مقاومت می کنند ، ای گل های سرخ نصرانی که هرروز برطناب داربوسه می زنید ، باز رویان شوید، با زمقاومت کنید.و خط شعرنامه بهناز زینالی خطاب به دررابطه با دستگیری پدرش است که او را به مقاومت فرا میخواند .
مادرو پدر سعید زینالی
 سیصد گل سرخ یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می‌ترسانی
ما گر ز سر بریده می‌ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم
                            ********
     قصه ما مجاهدین قصه ای بی پایان
است و چون قصه های هزار ویکشب همه شب تکرار میشود ، هر شب و هر روز در گوشه ای از ایران تب دارمان گلی ازساقه جدا میشود ولی گلی دیگرقاصدک آن میشود. راستی که جوانان ایران امروز ما آرش های کمانگیر دیروز ما هستند که برای رهایی ایران تحت محاصره دشمن با رها کردن تیر از کمان خود نام ایران شدند و اینک هر کدام از گل های نصرانی را که برای رهایی ایران سرمیبرند ، اما باز دلاورانی چون بهناز ها هست که مقاومت را فرا خوان می دهند ، درود بر این دلاوران ایران زمین و ایران آزاد فرا د.همچنین باید دید که درهرگوشه ایران یورش ماموران سرکوبگرچگونه به تجمعات خانواده های زندانیان سیاسی . 
 آری ، آری این است ایران امروز ما همه جایش خون و مقاومت است ، همه جایش کربلاست و در مقابل کشکر یزیدیان با دشنه ها درسینه هایمان ...!



۱۳۹۴ آبان ۲۹, جمعه

ادبیات وهنرمثنوی مولوی- قصه طوطی و بازرگان

مثنوی مولوی - قصه طوطی و بارزگان
 یکی بود یکی نبود ، یکی بازگانی بود که یکی طوطی زیبا داشت ، که اسیر قفس بود برای رها شدن آن دنبال چاره ای بود که چکار کند ، طوطی به بازرگان یک راه کاری نشان داد و پیامی که به دوستانش درهندوستان برساند، ادامه داستان را به خود شما واگذار میکنم که  بخواند، چون یک محتوایی دراین داستان طوطی وبازرگان هست که برعهده شما عزیزان گذاشته ام!
«گفت: می‌شاید که من در اشتیاق/ جان دهم این‌جا، بمیرم در فِراق؟
این رواباشد که من در‌بندِ سخت/ گه شما بر سبزه، گاهی بر درخت؟
یاد آرید ای‌مِهان زین مرغِ زار/ یک صَبوحی در میانِ مرغزار»




۱۳۹۴ آبان ۲۸, پنجشنبه

ایران-رژیم ضد بشری آخوندی-مجاهدی برفرازمسند خورشید

- قصه نسل من و تو اینچنین است ، اما بیچار آخوند های ضد بشر فکر می کنند که با کشتن ما مجاهدین و فرزندان خلق ایران می توانند خورشید آزادی فردای ایران را اسیر کنند و ماه را در میان آسمان به اسارت خود در بیاورند ، اما باید گفت که خورشید همیشه خورشید است و ماه درمیان آسمان آبی ایران رقص بردارما را چون مشتی از ستاره درمیان بذر افشانی می کند ، درست است که ما را می کشد و جسم ما را در میان آتش سلاح دژخیمان خود می سوزاند ولی خورشید همیشه خورشید است .نمی توان خورشید را را در بند کرد وبه اسارتش درآورد. برادرم تو با صداقت خیره کننده ات همیشه برفراز مسند خورشید بودی ، و چون درختی تنومند با هیهات من الذله خود مرا فریاد کردی که پرچم سرخ حسینی ترا بردوش بکشم، آن زمان که بر آستان خاک حسین ع سرنهادی تو بر فرازمسند خورشید رفتی و ما سوگند ترا بربام  لیبرتی سوخته فریاد زدیم که تا آخرین نفس وتا آخرین قطره خونمان ایستاده ایم  بدون شک که روز حسابرسی فرا خواهد رسید .وبه یاد تو این شعر را همه باهم میخوانیم
قصه نسل من و تو چنین بود که رفت
کودکانی، خواهرانی
و یکی چند برادرانی
برادرانی دارم
شجاع تر از رعد
و کریم‌تر از ابر وقتی که می‌بارد
و نجیب‌تر از همه نیلوفران سحرگاهی
وقتی خونشان را از پای دار به مرداب برده‌اند
برادرانی که پر می‌کنند راهها و میدانها را
از لاله‌های سرخ
در صبحگاه تیرباران
( شعر- مجموعه خطابه سنگ و پیشانی و فریاد)



۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه

مجاهدین خلق ایران- 50 سال مبارزه ،افتخارماست


بنیانگذارمجاهدین خلق ایران چه می خواستند؟ مبارزه با دو دیکتاتوری شاه وشیخ برای چه بود؟ وادامه این شجره طیبه از قیام 57 تا کنون ، رهایی اشرف شدن  آمدن به لیبرتی،موشک وبمباران،قتل عام ها در تمامیت ،10شهریور، کشت وکشتارمجاهدین در نقاط جهان برای چیست ؟ راستی چرا آخوندهای قرون وسطایی ازمسعود رجوی و نام مجاهدین خلق ایران وحشت دارند ؟ آن هم کسانی که بهترین وفداکارترین فرزندان ایران زمین هستند ، کسانی که دارایی آنها کوله پشتی نان وتفنگشان است و دست از همه چیز شسته اند !آنچه در دست دارند فدای جان خوداست واین مجاهدین چرا تا کنون تسلیم نشدند ، تمام نشدند ، و هرروز در گوشه هایی جهان به اشرف نشانهای بیشتر و بیشتر تبدیل می شوند . چه ضرورتی دارد که در زندان لیبرتی باشند؟ و هدف چیست ! در یک کلام ازروز اول تاکنون یک هدف بوده و هست و آن شکوفایی ایران در نام خجسته آزادی برای مردم ایران وسلام سرچشمه این خط سرخ و این نقشه مسیر،واین فدای بیکران ازبنیانگذاران تا آخرین مجاهدی در این نبرد تا هدف نهایی خواهد جنگید...ایران آزادی فردا که مریم رجوی نوید آن را می دهد خواسته نهایی ماست- در باره ما لینک
 
راستی ملت ایران درباره رزم بی امان مسعود رجوی که تنها بازمانده بنیانگذاذان مجاهدین خلق ایران است که در مقابل آخوندهای ضدبشر و ضد ایرانی بی مهاباد ایستاده است چه می دانند! مردم ایران اگر خواهان آزادی ایران و ملت تحت ستم ایران هستند باید با همبستگی برای ایران قیام کنندو این تنها راه نجات ایران از اسارت فاشیسم مذهبی و بنیادگرایان قرون وسطایی است این راه حل نجات ایران است که همه کسانی که خواهان قطره ای آزادی هستند بپا خیزند و به این مقاومت جدا از هر گونه عقیده و نظر و دین و مذهب و...بپیوندند-ارتش آزادیخش ملی ایران بازوی استوار و پر اقتدار خلق قهرمان ایران شما را فرا میخواند ! بپیش ای رزمندگان آزادی و رهایی ایران ، بپیش ای آزادی خواهان ایران فردا، بپیش ای فریاد مظلومیت زنان تحت ستم ایران که برصورتشان اسید می پاشند ، کودکان کارتن خواب، جوانان معتاد، پدران ومادران اشک بار...به پیش ، به پیش ....! پیام صوتی مسعود رجوی به هموطنان ونیروهای دمکراتیک مردم ایران .





۱۳۹۴ آبان ۲۶, سه‌شنبه

ایران-رژیم ضد بشری آخوندی-حمله به لیبرتی

قصه گو های مهربان بگو برای ایران  قصه ما را ، بگویکی بود یکی نبود زیرگنبد کبود ، غیر ازخدا کسی نبود .
 غروبی  از راه می رسید و خورشید رو به پنهانی می رفت ، آسمان با سیل اشک برای غروب خورشید به غم  و گریه نشسته بود ، آنگاه بارانی سیل آسا درگرفت و زمین را پر آب کرد ، خیابانها ، مردم همه با عجله به سمت خانه هایشان می رفتند ، آسمان می غرید و ابرها بی قراربه این طرف و آن طرف می رفتند ، تاریکی شب ، ما را فرا گرفته بود ، بچه ها گریه می کردند که مامان ما گرسنه ایم ، مادر سفره را پهن میکند تا برای بچه ها غذا بیاورد ، آنگاه صدایی مهیب سقف خانه را برمادر وبچه ها فرو ریخت ،همه به بیرون پریدند اما آتش دشمن اعمان نداد و بچه ها در زیر آوار جان باختند ، سفره خالی در میان الوار مانده بود ، مادردیگر با بچه هایش حرف نمی زد، بچه ها صدای مادر را نمی شنیدند و همه با هم در یک وداغ با سفره خالی در زیر آوار جان باختند. اما قصه مجاهدین و لیبرتی هم قصه ای دیگر از همین قصه ها ، آن شب که مجاهدین به خاک افتادند ، و من تعجب نکردم ، اشرفی ها گریستند ، اما من تعجب نکر دم ، چون خنجر خائنین و مزدوران در پشت مجاهدین نه اولین بار است و نه آخرین بارخواهد بود شعر من خود را تسکین نمی دهم شب بمباران لیبرتی ...تقدیم به وجدانهای بیدار.


سرباز آزادی بخاک افتاد
تعجب نکردم
هموطنی گریست
تعجب نکردم
خائنی خنجر کشید
تعجب نکردم
سوداگران چشم بستند
تعجب نکردم
وجدانهای بیدار به خشم آمدند
تعجب نکردم
ادامه شعر(خود را تسکین نمی دهم ) را کلیک کنید
و اینک نگاه کنید به حمله موشکی به لیبرتی توسط جنایتکاران و مزدوران وخائنین خامنه ای و دم و دبالچه هایش  
صحنه هایی ا ز موشک باران لیبرتی


۱۳۹۴ آبان ۲۵, دوشنبه

ایران-رژیم آخوندی- کودکان گلهای پرپرشده درخیابانها

آری ،‌آری ، هیچ می دانی ما کی هستیم 
ما گلهای خندانیم ، فرزندان ایرانیم
گرچه بی نام و نشانیم ، همیشه در کنار خیابانیم 
اما امید فردای ایرانیم ...یادم امد روز بارآن 
با گهرهای فراوان ، میخورد بربام خانه 

من به پشت شیسشه تنها ، ایستاده درگذرها ، رودها راه افتاده بود 
بوی جنگل ، تازه و تر ، همچومی مستی دهنده 
برکه های آرام آبی ، برگ ها و گل ها هرجانمایان
 چتر نیلوفردرخشان ، آفتابی 
سنگها از آب جسته ، دم به دم در شور و غوغا 
رودخانه با دوصد زیبا ترانه 
درختان ، چرخ می زد ند ، همچون مستان 
آری ، آری ، می دانی من کی هستم 
ما گلهای خندانیم ، فرزندان ایرانیم
یادم آمد روزباران 
می پریدم همچو آهواز لب جوی 
ازپشت هم بالامی رفتیم 
وحال نگاه کنید به  کودکان که در زیر بار کمرشان خمیده میشود و توسط نیروی انتظامی آخوند ها کشته می شوند - قتل یک جوان کولبرکرد
واینک فریاد بزنیم ، ایران مرز پرگهر


 

۱۳۹۴ آبان ۲۲, جمعه

ایران - رژیم آخوندی - جوانان ایران را بدون هیچ بهانه ای به قتل می رساند !


گل سرخی در سر زمین ایران در خون غلتید

رژیم ضد بشری آخوندی که ازوحشت سرنگونی درسراشیبی قرار گرفته است با قتل عام مردم ایران فکر میکند می تواند چند صباحی سرپا باشد، قتل یک نوجوانان اهوازی بدست مزدوران اتنظامی نشان وحشت ازفریاد آزادی وناقوس مرگ آخوند هاست ! بدون شک به دست همین جوانان بساط ننگ و نفرت آخوند ها سرنگون خواهد شد و این وعده تکامل هردیکتاتور است ،راستی باید سئوال کرد که گناه  این جوانان غرق در خون چیست که بدست این دجلان ضد بشراین گونه به قتل رسیده است !جوان هموطن عرب که مشغول کارنانوایی بوده است هدف تیراندازی مزدوران جنایت پیشه آخوندی قرارمی گیرد وبه قتل می رسد! میهن تحت ستم ما ایران هرروز درگوشه ای ازخاک تب دارش بوی گلی دیگربه مشامش می رساند نوجوان هموطن اهوازی که بدست مزدوران جنایتکار آخوند ها به قتل رسید فقط 17 سال از بهار عمرش را گذرانده بود ، وای براین سنگدلان واین جلادان بی رحم که بر ستارگان روشن ایران چه میکنند. راستی گناه این نوجوانان که خود سرمایه ایران فردا ست چه می باشد ؟که باید به دست مشتی آخوند قرون وسطایی وضد بشر بدون هیچ جرمی به قتل برسد! راستی کجاست حقوق بشرکه بتواند پاسگوی این همه بی حرمتی به مردم ایران باشد . وهمچنین نگاه کنید به مزدوران بسیجی آخوند ها که در گوشه ای دیگر از ایران تب دار و تحت ستم یک جوان کاسب دیگری را در سردشت به قتل رساند . وای براین اندیشه جور و ستم ، وای براین بی عدالتی و نا مردمی ها، محمد ملایی جوانی از سردشت که بدست نیروی بسیج ضد مردمی آخوند ها به قتل رسید .

محمدملایی جوانی از سردشت به قتل رسید   
 اما  باید به این آخوند های ضد بشر گفت که جواب همه این بی حرمتی ها در یک چیز است وآن هم (معنی وپیام یک خیزش) که ترا به زباله دان تاریخ خواهد انداخت ! به خیزش جوانان ارومیه نگاه کنید.