ما گلهای خندانیم ، فرزندان ایرانیم
گرچه بی نام و نشانیم ، همیشه در کنار خیابانیم
اما امید فردای ایرانیم ...یادم امد روز بارآن
با گهرهای فراوان ، میخورد بربام خانه
من به پشت شیسشه تنها ، ایستاده درگذرها ، رودها راه افتاده بود
بوی جنگل ، تازه و تر ، همچومی مستی دهنده
برکه های آرام آبی ، برگ ها و گل ها هرجانمایان
چتر نیلوفردرخشان ، آفتابی
سنگها از آب جسته ، دم به دم در شور و غوغا
رودخانه با دوصد زیبا ترانه
درختان ، چرخ می زد ند ، همچون مستان
آری ، آری ، می دانی من کی هستم
ما گلهای خندانیم ، فرزندان ایرانیم
یادم آمد روزباران
می پریدم همچو آهواز لب جوی
ازپشت هم بالامی رفتیم
وحال نگاه کنید به کودکان که در زیر بار کمرشان خمیده میشود و توسط نیروی انتظامی آخوند ها کشته می شوند - قتل یک جوان کولبرکرد
واینک فریاد بزنیم ، ایران مرز پرگهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر