آری- بهزاد برادرم برفرازمسند خورشید رفت
- قصه نسل من و تو اینچنین است ، اما بیچار آخوند های ضد بشر فکر می کنند که با کشتن ما مجاهدین و فرزندان خلق ایران می توانند خورشید آزادی فردای ایران را اسیر کنند و ماه را در میان آسمان به اسارت خود در بیاورند ، اما باید گفت که خورشید همیشه خورشید است و ماه درمیان آسمان آبی ایران رقص بردارما را چون مشتی از ستاره درمیان بذر افشانی می کند ، درست است که ما را می کشد و جسم ما را در میان آتش سلاح دژخیمان خود می سوزاند ولی خورشید همیشه خورشید است .نمی توان خورشید را را در بند کرد وبه اسارتش درآورد. برادرم تو با صداقت خیره کننده ات همیشه برفراز مسند خورشید بودی ، و چون درختی تنومند با هیهات من الذله خود مرا فریاد کردی که پرچم سرخ حسینی ترا بردوش بکشم، آن زمان که بر آستان خاک حسین ع سرنهادی تو بر فرازمسند خورشید رفتی و ما سوگند ترا بربام لیبرتی سوخته فریاد زدیم که تا آخرین نفس وتا آخرین قطره خونمان ایستاده ایم بدون شک که روز حسابرسی فرا خواهد رسید .وبه یاد تو این شعر را همه باهم میخوانیم
قصه نسل من و تو چنین بود که رفت
کودکانی، خواهرانی
و یکی چند برادرانی
برادرانی دارم
شجاع تر از رعد
و کریمتر از ابر وقتی که میبارد
و نجیبتر از همه نیلوفران سحرگاهی
وقتی خونشان را از پای دار به مرداب بردهاند
برادرانی که پر میکنند راهها و میدانها را
از لالههای سرخ
در صبحگاه تیرباران
( شعر- مجموعه خطابه سنگ و پیشانی و فریاد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر